loading...
سرزمین عشق
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
gt 0 109 amin2007r
امین آنلاین بازدید : 116 جمعه 15 مهر 1390 نظرات (0)
زیباترین نامه های عاشقانه ی بزرگ دنیا

1-جان کیتس (1821 - 1795) عمری کوتاه اما بسیار درخشان داشت. در سن 23 سالگی فانی براونی را که در همسایگی او خانه داشت ملاقت کرد و دلباخته او شد. متاسفانه در آن زمان پزشکان بیماری سل را که نهایتا به مرگ او منجر می شد تشخیص داده بودند؛ بنابراین ازدواج آن دو ناممکن شد. گرمای عشق عمیق و خلل ناپذیر کیتس به فانی در این نامه که یک سال قبل از مرگ کیتس در رم نوشته شده است به خوبی احساس می شود.


فانی شیرینم
گاه نگران می شوی که نکند آنقدر که انتظار داری تو را دوست نداشته باشم. عزیزم، دوستت دارم همیشه و همیشه بی هیچ قید و شرطی. هر چه بیشتر تو را می شناسم، بیشتر به تو علاقمند می شوم. همه احساسات من حتی حسادت هایم ناشی از شور عشق بوده است. در پرشورترین طغیان احساسم حاظرم برایت بمیرم. تو را بیش از اندازه آشفته و نگران کرده ام. ولی تو را به عشق قسم، آیا کار دیگری می توانم بکنم؟ همیشه برای من تازه هستی. آخرین نسیم تو شاداب ترین و آخرین حرکات تو، زیباترین آنهاست.


به فانی براونی
بدون تو نمی توانم زندگی کنم. جز تو دیدار تو همه چیز را فراموش کرده ام، امگار زندگی ام دراینجا به پایان رسیده است. دیگر چیزی نمی بینم مرا در خودت ذوب کرده ای؟
حس می کنم در حال متلاشی شدن هستم... همیشه در حیرت بودم که چطور افرادی به خاطر دین شهید می شوند. از فکر آن بدنم به لرزه می افتاد. اما دیگر نمی لرزم. من هم می توانم به خاطر دینم شهید شوم. عشق دین من است. م توانم به خاطر آن بمیرم. می توانم به خاطر تو بمیرم. کیش من کیش مهر است و تو تنها اعتقاد من هستی. تو مرا با نیرویی که توان مقابله با آن را ندارم افسون کرده ای.
جان کیتس


داستان عشق جان کیتس و فانی براونی داستانی غمبار است. کیتس که از شعرای عمده قرن نوزدهم به شمار می آید در طول عمر کوتاه خود آثار مهمی همچون "قصیده ای درباره گلدان یونانی" را سرود.
کیتس در نوامبر 1818 فانی را ملاقت کرد و بلافاصله دلباخته او شد!!! این اتفاق خانواده فانی و دوستان کیتس را نگران کرد. آن دو به زودی مخفیانه نامزد کردند. اما کیتس در زمستان 1820 در سن 25 سالگی چشم از جهان فروبست. او را همراه با نامه های ناگشوده از فانی که روی سینه و نزدیک قلبش گذاشته بودند به خاک سپردند.

جان به فانی براونی:ای عزیزترین

امروز صبح کتابی در دست داشتم و قدم می ردم اما طبق معمول جز تو به هیچ چیز نمی توانستم فکر کنم. ای کاش می توانستم اخبار خوشایندتری داشته باشم. روز و شب در رنج و عذابم. صبح رفتن من به ایتالیا مطرح شده است اما مطمئنم اگر از تو مدت طولانی دور باشم هرگز بهبود نخواهم یافت. در عین حال با تمام سرسپردگی ام به تو نمی توانم خودم را راضی کنم که به تو قولی بدهم...

دلم بسیار در طلب توست. بی تو هوایی که در آن نفس می کشم سالم نیست. می دانم که برای تو اینچنین نیستم. نهف تو می توانی صبر کنی، هزار کار دیگر داری. بدون من هم می توانی خوشبخت شوی.

این ماه چگونه گذشت؟ به چه کسی لبخند زدی؟ شاید گفتن این حرف ها مرا به چشم تو بی رحم جلوه دهد ولی تو احساس مرا نداری. نمی دان عاشق بودن چیست. اما روزی خواهی فهمید. هنوز نوبت تو نشده است.

من نمی توانم بدون تو زندگی کنم. نه فقط خود تو، بلکه پاکی و پاکدامنی تو. خورشید طلوع و غروب می کند روزها می گذرد ولی تو به کار خود مشغولی و هیچ تصوری از درد و رنجی که هر روز سرتاپای مرا فرا می گیرد نداری. جدی باش. عشق مسخره بازی نیست. و دوباره برایم نامه ننویس مگر ان که وجدانت آسوده باشد. قبل از اینکه بیماری مرا از پا در آورد از دوری تو می میرم.













2-لودیگ فون بتهوون به زنی ناشناس

لودیک فون بتهوون (1827 - 1770) یکی از مشهورترین و اسرارآمیزترین آهنگ سازان تاریخ در سن 57 سالگی در گذشت و رازی بزرگ را با خود به جهان دیگر برد. پس از مرگ وی نامه ای عاشقانه در وسایلش پیدا شد. این نامه خطاب به زنی ناشناس نوشته شده است که بتهوون او را تنها با لقب "محبوب ابدی" خطاب کرده است.
شاید جهانیان هرگز نتوانند این زن اسرارآمیز را بشناسند یا موقعیت و شرایط رابطه عاشقانه این زن و بتهوون را دریابند.
نامه بتهوون تنها چیزی است که از عشق او به جا مانده است. عشقی که به اندازه موسیقی اش پر احساس بوده است، همان موسیقی پر احساسی که بتهوون را پرآوازه کرد. آثاری مانند "سونات مهتاب" علاوه بر بسیاری از سمفونی های او به وضوح داستان غم انگیز رابطه ای را نشان می دهد که هیچگاه آشکار نشد.


فرشته من، تمام هستی و وجودم، جان جانانم. امروز تنها چند کلمه، آن هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا و مکان تو مشخص نمی شود. چه اتلاف وقت بیهوده ای! چرا باید این غم و اندوه عمیق وجود داشته باشد؟ آیا عشق ما نمی تواند بدون اینکه قربانی بگیرد ادامه پیدا کند؟ بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد؟ آیا می توانی این وضع را عوض کنی - اینکه من تماما به تو تعلق ندارم و تو هم نمی توانی تمام و کمال از آن من باشی؟
چه شگفت انگیز است! به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است. بنگر تا به آرامش برسی، عشق هست و نیست تو را طلب می کند و به راستی حق با اوست. حکایت عشق من و تو نیز از این قرار است. اگر به وصال کمال برسیم، دیگر از عذاب فراق آزرده نخواهیم شد.
بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده و به خودمان بپردازیم. بی گمان یکدیگر را خواهیم دید. از این گذشته نمی توانیم آنچه را که در این چند روز در مورد زندگی ام پی برده ام در نامه بنویسم. اگر در کنارم بودی هیچ گاه چنین افکاری به سراغم نمی آمد. حرف های بسیاری در دل دارم که باید تو بگویم.
آه لحظه هایی هست که حس می کنم سخن گفتن کافی نیست. شاد باش - ای تنها گنج واقعی من بمان - ای همه هستی من!
بدون شک خدایان آرامشی به ما ارزانتی خواهند داشت که بهترین هدیه است.

ارادتمند تو، لودویگ
6 جولای 1806








3-نامه ی نیما به عالیه


نیما یوشیج (علی اسفندیاری) رو همه می شناسن
دیگه نیازی به توضیحات من نیست...

*****

بانو،بانوی بخشنده ی بی نیاز من!

این قناعت تو دل مرا عجب می شکند...
این چیزی نخواستنت و با هر چه که هست ساختنت...
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت و به آن سوی پرچین ها نگاه نکردنت...
کاش کاری می فرمودی دشوار و ناممکن،که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم...
کاش چیزی می خواستی مطلقا نایاب که من به خاطر تو آن را به دنیا ی یافته ها می آوردم...
کاش می توانستنم هم چون خوب ترین دلقکان جهان تو را سخت و طولانی و عمیق بخندانم...
کاش می توانستم هم چون مهربان ترین مادران رد اشک را از گونه هایت بزدایم....
کاش نامه یی بودم ، حتی یک بار با خوب ترین اخبا...
کاش بالشی بودم ، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت...
کاش ای کاش اشاره ای داشتی، امری داشتی،نیازی داشتی،رویای دور و درازی داشتی...

آه که این قناعت تو دل مرا عجب می شکند....
Enter_The_Love is offline







4-نامه عاشقانه شکسپیر به همسرش


ویلیام شکسپیر از بزرگترین درام نویسان انگلستان بود که آثار دوران نخستین حیاتش چندان قابل توجه نبود ولی چون به مرحله استادی و تکامل رسید به خلق آثار جاویدانی توفیق یافت البته بیشتر داستانهائی که این دارم نویس خلق کرده قبلاً به صورت نیمه تاریخ یا قصه و افسانه* به رشته تحریر درآمده بود از جمله نمایشنامه هاملت 6 سال پیش از اینکه شکسپیر آن را به رشته تحریر و بر روی صحنه نمایش بیاورد در لندن به معرض نمایش گذاشته شد و نویسنده*اش فرانسوادوبلفورست یا ساکسوگراماتیسلامح بود البته چون آن نمایشنامه که تحت عنوان سرگذشت*های غم*انگیز بود در دست نیست تا بتوان میزان و نحوه اقتباس شکسپیر را تعیین کرد.

*****



وقتی که خاطرات گذشته در دل خاموشم بیدار می شوند بیاد آرزوهای در خاک رفته. اه سوزان از دل بر می شکم و غم های کهن روزگاران از کف رفته را در روح خود زنده می کنم.
با دیدگان اشکبار یاد از عزیزانی می کنم که دیری است اسیر شب جاودان مرگ شده اند.
یاد از غم عشق های در خاک رفته و یاران فراموش شده می کنم. رنج های کهن دوباره در دلم بیدار می شوند. افسرده و ناامید بدبختی های گذشته را یکایک از نظر می گذانم و بر مجموعه غم انگیز اشک هایی که ریخته ام می نگرم. و دوباره چنان که گویی وام سنگین اشک هایم را نپرداخته ام دست به گریه می زنم. اما ای محبوب عزیز من اگر در این میان یاد تو کنم غم از دل یکسره بیرون می رود. زیرا حس می کنم که در زندگی هیچ چیز را از دست نداده ام.
بارها سپیده درخشان بامدادی را دیده ام که با نگاهی نوازشگر بر قله کوهساران می نگریست.
گاه با لب های زرین خود بر چمن های سرسبز بوسه می زند و گاه با جادوی آسمانی خویش آب های خفته را به رنگ طلایی در می آورد.
بارها نیز دیده ام که ابرهای تیره چهره فروزان خورشید آسمان را فرو پوشیدند. مهر درخشان را واداشتند تا از فرط شرم چهره از زمین افسرده بپوشاند و رو در افق مغرب کشد.
خورشید عشق من نیز چون بامدادی کوتاه در زندگی من درخشید و پیشانی مرا با فروغ دلپذیر خود روشن کرد. اما افسوس. دوران این تابندگی کوتاه بود زیرا ابری تبره روی خورشید را فرا گرفت. با این همه در عشق من خللی وارد نشد زیرا می دانستم که تابندگی خورشید های آسمان پایندگی ندارد.





5-زیباترین نامه عاشقانه جک لندن


جک لندن (1916 - 1876) یکی از پرطرفدارترین نویسندگان و قهرمانان محبوب آمریکا بود. مشاغل گوناگونی را امتحان کرد و هرگز از ماجراجویی روی گردان نبود. با وجود اینکه متاهل بود، خیلی زود با آنا استرونسکی که او هم نویسنده بود رابطه عاشقانه برقرار کرد. این ماجرا نهایتا به طلاق او از همسرش ختم شد. شگفت اینکه که لندن مصرانه چنین ابراز می کرد که به عشق اعتقادی ندارد؛ اما این نامه نشانه هایی از عشق را در وجود او آشکار می سازد.

*****
آنای عزیزم

آیا من گفتم که می توان انسان ها را در گروه هایی طبقه بندی کرد؟ خب اگر من هم گفته باشم بگذار آن را اصلاح کنم. این گفته در مورد همه انسان ها صدق نمی کند. تو را از خاطر برده بودم برای تو نمی توانم جایگاهی در این طبقه بندی پیدا کنم. تو را نمی توانم درک کنم. ممکن است لاف بزنم که از هر ده نفر، در شرایط خاص. می توانم واکنش نه نفر را پیش بینی کنم یا اینکه از هر ده نفر از روی گفتارها و رفتارها تپش قلب نه نفر را تشخیص دهم. اما به دهمین نفر که می رسم ناامید می شوم. فهم واکنش و احساس او فراتر از توان من است. تو آن نفر دهم هستی.

آیا هرگز دو روح گنگ، ناهمگون تر از ما به هم پیوند خورده اند؟! البته شاید احساس کنیم نقاط مشترکی داریم. اغلب چنین احساسی داری و هنگامی که نقطه مشترکی با هم نداریم باز هم یکدیگر را می فهمیم و در عین حال زبان مشترکی نداریم. کلمات مناسب به ذهن ما نمی رسد و زبان ما نامعلوم است. خدا حتما به لال بازی ما می خندد...

تنها پرتو عقلی که در کل این ماجرا دیده می شود این است که هر دوی ما طبعی عالی داریم. اینقدر عالی که همدیگر را درک کنیم. آری، اغلب همدیگر را درک می کنیم اما بسیار مبهم و تاریک. ماند ارواح که هرگاه در وجودشان شک کنیم، پیش چشم ما مایان می وند و حقیقت خود را بر ما نمایان می سازند. با این وجود خودم به آنچه گفتم اعتقاد ندارم (!) چرا که تو همان دهمین نفری که نمی توانم حرکات یا احساساتش را پیش بینی کنم.

آیا نامفهوم حرف می زنم؟ نمی دانم. به گمانم که این طور است. نمی توانم آن زبان مشترک را پیدا کنم. آری ما طبیعتا عالی هستیم. این همان چیزی است که ارتباط ما را اصولا امکان پذیر ساخته است. در هر دوی ما جرقه ای از حقایق جهانی وجود دارد که ما را به سوی هم می کشاند با این وجود بسیار با هم فرق داریم.

می پرسی چرا وقتی به شوق می آیی به تو لبخند می زنم؟ این لبخند قابل چشم پوشی است... نه؟ بیشتر از سر حسادت لبخند می زنم. من بیست و پنج سال امیالم را سرکوب کرده ام. یاد گرفته ام به شوق نیایم و این درسی است که به سختی فراموش می شود. دارم این درس را فراموش می کنم اما این کار به کندی صورت می گیرد. خیلی که خوشبین باشم فکر نمی کنم تا دم مرگ تمام یا قسمت اعظم آن را به فراموشی بسپارم.

اکنون که در حال آموختم درس جدیدی هستم، می توانم به خاطر چیزهای کوچک به وجد بیایم اما به خاطر آنچه از من است و چیزهای پنهانی که فقط و فقط مال من است نمی توانم به شوق بیایم، می توانم. آیا می توانم منظورم را به طور قابل فهم بیان کنم؟ آیا صدای مرا می شونی؟ گمان نمب کنم. بعضی آدم ها خودنما هستند. من سرآمد آنها هستم.





6-هنری چهارم به گابریل دستر


هنری چهارم (1610 - 1553) اولین پادشاه بوربون فرانسه بود. او کشورش را که به خاطر اختلافات مذهبی از هم پاشیده بود دوباره متحد ساخت. از سال 1572 پادشاه ناوار و از سال 1589 پادشاه فرانسه شد. در میدان جنگ سربازی بی نظیر و در سر میز مذاکره، مذاکره کننده ای ماهر بود. این نامه را از میدان جنگ به گابریل دستر نوشته است.

یک روز تمام صبورانه در انتظار رسیدن خبری از شما بودم، برای رسیدن نامه لحظه شماری می کردم. غیر از این هم سزاوار نبوده است. ولی دلیلی ندارد که یک روز دیگر هم به انتظار بنشینم مگر اینکه خدمتکارم تنبلی کرده یا اسیر دشمن شده باشند چون که جرات نمی کنم به شما خرده بگیرم، ای فرشته زیبای من : از عشق و علاقه شما نسبت به خودم مطمئن هستم البته این نیز بدین خاطر است که عشق و شوق من نسبت به هیچ کس هرگز بیش از این نبوده، به همین دلیل است که در همه ی نامه هایم این جمله ترجیع بند کلام من شده است: بیا، بیا، بیا ای معشوق عزیزم.

کرم نما و فرودآ و به مردی افتخار بده که اگر آزاد بود هزاران فرسنگ راه می پیمود تا خود را به پایت اندازد و دیگر هرگز از پیش پایت بر نمی خاست. اگر مایل باشید از اینجا خبری بگیرید باید بگویم که آب درون خندق ها را خشک کرده ایم اما توپ ها که تا روز جمعه به خواست خداوند در شهر شام خواهیم خورد در جای خود مستقر نمی شوند.

فردای روزی که به مانت برسی، خواهرم به آته یعنی همان جایی که هر روز از لذت دیدار شما برخوردار می شوم، وارد خواهد شد. یک دسته شکوفه پرتقال را که هم اینک به دستم رسیده پیشکش می فرستم. دست کنتس (خواهر گابریل، فرانسوا) و دست دوست عزیزم (خواهر هنری، کاترین) را اگر آنجا باشند می بوسم و در مورد شما عشق نازنینم باید عرض کنم که بر خاک پایتان یک میلیون بار بوسه می زنم.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 180
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 78
  • بازدید سال : 644
  • بازدید کلی : 11,714